۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

دارم يكساله ميشم....

سلام به همه تون . مدتهاست كه فرصت نكردم از حالم باخبرتون كنم . راستش شيطونيام به مامانم امان نميده كه پشت كامپيوترش بشينه و چند كلمه اي درباره ي شيرين كاريهام بنويسه. اما خوب حالا كه اينجام و آخراي نه ماهگي دو تا دندون در اووردم و چهار دست و پا رفتنم مثل گربه تيز تيز شده . با شروع حركت جديد به همه جاي خونه دسترسي پيدا كردم و اول مامان و بابا كل خونه رو سنگر بندي كردند. اما خوب هيچ سنگري جلوي آقا بردياي وروجك رو نمي گيره من همه ي سنگرها رو فتح كردم و والدين محترم قانع شدن كه سنگر بنديشون رو جمع كنند. تو اين چند ماه خيلي اجتماعي شده ام و تو خيابون كلي دوست پيدا كرده ام و كلي عاشق وفادار دارم وهر كي تو خيابون از كنارمون رد ميشه يا لپمو ميكشه يا قربون صدقه ام ميره ... بله كلي تحويلم ميگيرند و من بهشون لبخند ميزنم و دلبري ميكنم. تازگيا دوست دارم راه برم و دائم روي زانوهام ميشينم و مي خوام كه سرپا بشم. شايد تو يكسالگي تاتي تاتي هم ياد بگيرم. خيلي اكتيو شدم و تو خونه همه ي كشو ها رو بيرون مي ريزم و حتي اخيرن به كشوي آشپزخونه هم دسترسي پيدا كرده ام و مامانم مجبور شده كفگير ملاقه هاشو برام بگذاره تا باهاشون بازي كنم. تازه پرتاب كردن رو ياد گرفتم و هرچي دستم بياد پرت مي كنم و از صداي زمين خوردنش كلي ذوق مي كنم .خوب ديگه خيلي گفتم و خسته شده ام آخرين عكسم رو براتون مي گذارم تا ببينين چقدر تغيير كرده ام.هزار تا ماچ آبدار....

۲ نظر:

  1. تولديكسالكيت مبارك.
    ازطرف بابابزرگ مامان بزرگ وخاله مينا

    پاسخحذف
  2. سلام خوشتیپ
    تولدت مبــــــارک به این مامان تنبلت هم بگو ازون عکسهای تولدت بزاره تا ببینمت چقد بزرگ شدی قرربوووونت بشم من بووووووووووس

    پاسخحذف